دارم عاشق یه غریبه میشم...
یه پسر که فقط تو خوابهامه، اما هر شب واقعیتر از قبل.
اسمش رو نمیدونم. صورتش؟ گاهی تار، گاهی واضحتر از آینه.
اما حسش... انگار همیشه یه جایی تو قلبم بوده.
هیچکس باور نمیکنه. شاید خودم هم گاهی شک میکنم.
مگه میشه کسی رو که هرگز ندیدی، اینقدر بخوای؟
یا بدتر... مگه میشه کسی، فقط توی خواب اینهمه واقعی باشه؟
این کتاب، فقط یه سری دلنوشته نیست.
یه اعترافه.
شاید یه جنونه...
یا شاید، شروع یه حقیقتیه که بهتره هیچوقت بیدارش نکنم.