هنگامی که برای نخستین بار فهمید چه اشتباهی در حق خودش و روحش کرده است. دیگر آن آدم سابق نشد.
زندگی ترمهی عاشق بعد از گذشت پنج سال به بن بست رسیده است و نفسهای آخرش را میکشد، ترمهای که از دنیا بریده است و به یک نخ باریک وصل است...اما درست زمانی که آن نخ باریک پاره میشود، ممکن است کسی بتواند آن نخ پوسیده را گرهی کور بزند؟