"بعد از تو غرق شدهام در زندانی که تنها راه فرار از آن مرگ است!"
داستان درباره دختری است که پس از مرگ برادرش ویران میشود، اما همچنان به زندگی خود ادامه میدهد. با از دست دادن تنها حامیاش، راهی جز انتقام پیدا نمیکند و وارد خانه و باند قاتلان میشود. در این مسیر، بزرگترین ترسش، یعنی عشق، به سراغ او میآید. اما این عشق، به جرم تبدیل میشود.
عشق یا انتقام...؟
میراث نفرت
داستانهای عاشقانه بیشتر اوقات مورد توجه قرار میگیرند و اگر کمی با نفرت و انتقام آمیخته شوند، به مخاطبان بیشتری جذب میشوند. این ترکیب احساسات، در دنیای واقعی نیز کم نیست. عشق، جدایی، نفرت و... احساساتی هستند که همه ما با آنها روبرو میشویم. برخی از افراد چنین عشقهای پرهیجانی را تجربه نمیکنند و به سراغ داستانها و کتابها میروند.
توضیحات فوق، دلایل نویسنده برای خلق چنین داستانی بود. شروع یک داستان میتواند بسیار دشوار باشد و نویسندگان همواره با این پرسش مواجه میشوند که از کجا باید شروع کنند و داستان را به کجا ببرند. رد کردن این چالش، سختیهای زیادی به همراه دارد.
داستان من نیز به همین شکل آغاز شد و این دلیل سردرگمی من به عنوان نویسنده است... نه همه نویسندگان، اما من چرا! شوق شروع داستان و به اشتراکگذاری آن، اندکی مرا عجول کرد. اما چون اولین کتابم بود، این اشتیاق را سرزنش نمیکنم. البته، پس از شروع داستان، یک مرحله سخت دیگر نیز وجود دارد: ادامه داستان.
استفاده از جملاتی که احساسات خواننده را برانگیزد و به جذابیت داستان بیافزاید، خود یک چالش بزرگ است. نویسنده برای نوشتن چنین جملاتی، از احساسات خود مایه میگذارد. اهداف من برای نوشتن این داستان، این بود که افراد علاقهمند به چنین داستانهایی بتوانند از خواندن آن لذت ببرند و با واقعیتهایی که نمیتوان در دنیای خیال و کتابها یافت، مواجه شوند.
علاقه به نوشتن کتاب، در کودکی بسیاری از افراد وجود دارد، اما گاهی این علاقه از بین میرود و گاهی هم کاملاً برعکس میشود؛ به یک تصمیم تبدیل شده و نویسندگان خوبی را شکوفا میکند. من خودم از دسته اول بودم... اما زمانی که با وبکتاب آشنا شدم، تصمیم گرفتم این حس را تجربه کنم: نویسندگی!
انتخاب موضوع برای نوشتن اولین کتاب، کمی دشوار است. زیرا اکثر افراد دوست دارند بینقص شروع کنند، اما این یک اشتباه بزرگ است. قطعاً تجربه نویسندگی، عنصری مهم در موفقیت کتاب است. من خودم با یک داستان در تخیلاتم شروع کردم و سعی کردم فقط بنویسم. این کار میتواند به بهبود و حرفهایتر شدن داستانهای بعدی من کمک کند. البته نظرات، انتقادات و پیشنهادات خوانندگان رمان، از همه چیز مهمتر است.
تا به اکنون که این مقاله را مینویسم، قسمتهای زیادی از رمانم را منتشر نکردهام و تنها بخشی از آن را نوشتهام. اما سعی میکنم کتابم را با پایانی بهتر از شروعش به پایان برسانم و امیدوارم که بتوانم این کار را انجام دهم. چون که "میراث نفرت" اولین کتاب من است و منتظرم تا با نظرات خوانندگان، قلم خود را اصلاح کرده و آن را بهبود بخشم تا انگیزه نوشتن من افزایش یابد.
برای من، نظر خوانندگان بسیار مهم است؛ زیرا من برای خوانندگان مینویسم و قطعاً نظرات آنها تأثیر زیادی در پایان داستان من خواهد داشت.
"چرا باید کتاب بخوانیم؟"
یکی از دلایل لازم برای خواندن کتاب این است که بتوانیم با عقاید دیگران درباره موضوعی که به آن علاقهمندیم یا تعصب خاصی نسبت به آن داریم، آشنا شویم و بتوانیم با آنها کنار بیاییم.
اینجا مناسب است جملهای مهم را که قبلاً خواندهام، با شما نیز به اشتراک بگذارم:
"یا زیاد بخوانید یا اصلاً نخوانید! کسانی که چند کتاب محدود خواندهاند، به متوهمترین و خطرناکترین انسانها تبدیل میشوند؛ زیرا تعصب شدیدی روی دانش اندکشان پیدا میکنند!"
(کارل سیگن)
حال میخواهم درباره کتاب خودم نیز کمی صحبت کنم. کتاب "میراث نفرت" داستان دختری است که زندگیای معمولی داشت، اما متأسفانه زندگی او به یک زندگی غمانگیز و دردناک تبدیل میشود. اما مجبور است که قوی باشد، حتی برخلاف میل خودش؛ زیرا زندگی این را میخواهد و ما باید به نحوی با زندگی کنار بیاییم.
از دست دادن کسانی که امید تو برای بقا و فراموشی اتفاقات تلخ هستند، مهربانی و انسانیت را از انسان میگیرد. این اتفاقی است که برای شخصیت اصلی داستان من رخ میدهد.
داستانهای بسیاری شبیه به داستان من برای خواندن وجود دارد، اما شاید پایان این داستان مانند دیگر داستانها نباشد. نظرات شما میتواند این کار را برای من آسانتر کند.
داستانها میتوانند باعث خنده یا گریه خوانندگان خود شوند. کتابها قدرت دارند!
من میتوانم با نوشتن داستان، شوق، غم و کنجکاویهای خود را تخلیه کنم و بسیاری از مردم نیز با من همراه شوند و به من بگویند آیا احساسات من بیش از انتظار است یا خیر.
خودم بارها فکر کردهام که شاید دارم زیادهروی میکنم و بیش از حد درگیر خیالپردازی شدهام. اما خیالپردازی و رؤیا که جرم نیست، درست است؟
نه، قطعاً نیست. اما باید در حد اعتدال باشد، نه اینکه کاملاً در خیال زندگی کنیم و از زندگی واقعی دور شویم.
من نیز گاهی برای فرار از واقعیتهایی که باب میلم نیست، به دنیای داستانها و رمانها پناه میبرم.
گاهی کتاب را به فیلم ترجیح میدهم. چرا؟
زیرا میتوانم فضایی مطابق سلیقه خودم تصور کنم، چهره افراد هم همینطور!
البته برخی نویسندگان همه چیز را کامل و دقیق شرح میدهند و جایی برای تخیل شخصی باقی نمیگذارند. این کار، در عین اینکه جالب است، برای من چالشبرانگیز است و باید در انجام آن بهتر عمل کنم تا علاوه بر رضایت خوانندگان، خودم نیز از داستانم راضی باشم.
در نهایت، باید از پلتفرم وبکتاب تشکر کنم که چنین فرصتی برای خوانندگان و نویسندگان فراهم کرده تا بتوانیم به راحتی داستان مورد نظر خود را بنویسیم و بخوانیم.
همچنین، امکان درآمدزایی نیز یکی از ویژگیهای منحصر بهفرد این سایت است که زمینهای مناسب برای رشد نویسندگان فراهم میآورد.