وب کتاب

cover-06

8 مرداد 1403 - 4 دقیقه وقت مطالعه

وعده آخر : اثری از مهدیه نوری

"کتاب ها" بخش مهمی از تفکرات، خواسته ها، نیازمندی ها و مشکلات یک نویسنده رو در بر دارند. وقتی کتابی رو میخونیم تنها کلمات و داستان منحصر به فرد اون نیست که باهاش ارتباط برقرار کردیم بلکه "ما" درحال صحبت با یک فرد هستیم که اون کتاب رو به رشته قلم درآورده. این ویژگی خارقالعاده کتابه که ما بدون حرف زدن با فردی میتونیم از عقاید اون باخبر بشیم. در برخی شرایط حتی، نویسنده به زیبایی مردم رو از خطر خاصی دور نگه میداره یا بهشون یاد میده که چطور با این خطر رو در رو بشن و یا حتی بخش مورد علاقه من از کتاب ها که در اون به ما یاد میده چطور رفتار کنیم در برابر شکست ها و پیروزی ها و خیلی چیز های دیگه. درسته که آمار کتابخوانی در کشور ما بسیار کمتر هست امّا نسل جدید علاقه زیادی به کتاب و کتاب خوانی نشون میدن و این میتونه امیدبخش باشه.

کتاب‌ها: پلی به دنیای نویسنده


این روز ها عقیده مردم این هست که سرنوشت ما از پیش نوشته شده و هیچ جوره قابل تغییر نیست و این ما هستیم که باید با اون همسو بشیم، ما که ربات نیستیم مگه نه؟ من در کتاب "وعده آخر" تمام تلاش خودم رو کردم تا عقیدهام درمورد اتفاقات غیر منتظره زندگی رو بنویسم و در نهایت این رو به مخاطبم منتقل کنم که "انسان در سرنوشت خودش دخیله" و هر تصمیم و حرکتی از سمت ما ممکنه مسیری که در حرکت هستیم رو به سمت دیگری سوق بده. امّا اینکه چطور این داستان در ذهنم نقش بست و کم کم شاخ و برگ گرفت جای بحث داره که خوندنش خالی از لطف نیست.

در "وعده آخر" ما شاهد دختر فقیر و ساده ای خواهیم بود که طی یک اتفاق ناگوار پدر و مادرش رو از دست میدهو خودش به سختی نجات پیدا میکنه، با مشکلات و سختی های فراوان کنار یک زن و مرد مسن بزرگ میشه و در کنار سختی هایی که داره تصمیم میگیره در رشته هوا و فضا خودش رو به جایی برسونه، در این حین با ورود ناگهانی فردی به زندگیش و انتخاب اون برای زندگی با او تماماً آینده و مسیر زندگیش رو تغییر میده.

به عنوان فردی که سرش همیشه با کتاب و کتاب خوندن گرم هست خیلی به سبک جنایی، دارک و رازآلود علاقه دارم. همیشه دوست داشتم داستانی با این سبک در ذهنم ساخته بشه. چون معمولا وقتی در حال انجام کاری هستم کاملا اتفاقی سناریو هایی رو اجرا میکنم(با وسایل خونه‌) معمولاً وقت هایی که خونه تنها هستم برای خودم آشپزی میکنم و بله با خودم صحبت میکنم. یک بار که در حال آشپزی و صحبت با در و دیوار بودم فیلم کوتاهی هم با وسایل آشپزخانه بازی کردم و در نهایت ایده داستان "وعده آخر" که نقش اصلی هم آشپز یکتایی هست به ذهنم خطور کرد. اول فقط در حد یک بخش از داستان بود و ایدهی دیگه ای نسبت به ادامش نداشتم اما رفته رفته در تنهایی هام بهش بال و پر دادم و در نهایت این داستان شکل گرفت. الان که در حال نوشتنش هستم این داستان در ذهن من تموم شده و با هر سناریو که به یادم میاد از عجیب و غریب بودن ذهنم خندم میگیره.

الان که در حال نوشتن "وعده آخر" هستم مشکل خاصی رو به دوش نمیکشم جز چند بیماری که خودم درگیرشون هستم و هر از گاهی ممکنه در روند نوشتن داستان تداخلی ایجاد کنند و خب این سختی در اکثر افرادی که مشغول به انجام کاری هستند دیده میشه که اتفاقات پیشبینی نشده ای رخ بده و کمی از کار هارو عقب بندازه. مثلا مامان عزیزم خیلی یهویی تصمیم بگیره از دختر خاله مامانش که چند ساله همدیگه رو ندیدن دیدن کنه، عجیبه ولی اتفاق افتاده.

همونطور که در مقدمه از هدف نوشتن این کتاب گفتم باید اضافه کنم که من شخص بزرگ و مقبول با عقاید خاص و پذیرفته شدهای نیستم که بخوام اونها رو به فرد دیگه ای یاد بدم و بازگو کنم، پس تنها هدفم از نوشتن این داستان اینه که خوانندهاش حتی برای چند لحظه هم که شده از سختی های زندگی خودش بیرون بیاد و کنترل ذهنش رو به این داستان بسپره و ذهنش رو کمی آزاد کنه. قسمت های رمانم رو داخل وب کتاب به گونه ای بارگذاری میکنم که مخاطب پس از اتمام هر بخش ساعت ها ذهنش رو درگیر این نگه داره که ادامه داستان قراره چطور پیش بره و یا اتفاقات غیرمنتظرهای رو داخل داستان میبینیم که ذهن مخاطب اگر به اونها فکر کنه اصلا وقت نمیکنه درگیر مشکلات روزانه باشه و این هدف منه، چون خودم نمیتونم معمولا افکارم رو کنترل کنم و به هرچیزی خیلی عمیق فکر میکنم و این درست نیست چون روی کارکرد مغز تاثیر میذاره، تنها وقت هایی که از این حال بیرون میام وقتایی هست که میخونم و مینویسم. امیدوارم برای مخاطب هم این اتفاق بیافته!

و در آخر تشکری ویژه از وب کتاب دارم که این فضا رو برای من و هم نوعان من فراهم کرده که فرصتی برای به اشتراک گذاشتن کتاب هامون داشته باشیم. روز های اولی که در این پلتفرم بودم رو یادم هست که هر دقیقه از بخش پشتیبانی سوالاتی میپرسیدم و اونها با حوصله جوابم رو میدادند. فضای گرم و صمیمی این پلتفرم باعث میشه از اینکه روزی در صفحات اجتماعی پیداش کردم خوشحال باشم.

مهدیه نوری

این کتاب یکی از بهترین کتاب هایی هستش که دارم میخونم دقیقا همونطور که نویسنده گفتن وقتی شروع میکنم به خوندن تماما از حال خارج میشم و این خیلی خوبه ممنونم از نویسنده که همچنين اثر خوبی را خلق کردند🩵

8 مرداد 1403

ndzbhi


واقعا به عنوان یه نویسنده به نظرم به هدفت رسیدی طوری که بعد خوندن هر قسمت برا قسمت بعدیش انتظار میکشم، با خوندن داستانت واسه چند دقیقه هم شده حال و هوام عوض میشه :) موفق باشی

8 مرداد 1403

nina_m


باعث امیدواری که دختر خانمی هم سن شما اینقدر دست به قلمش خوبه و اینقدر ذهن خلاقی داره در حالی که اینروزا کسی اهمیتی به هنر نوشتن نمیده. موفق باشید🌹

8 مرداد 1403

reza_abdl


کتاب وعده آخر با این ک اولین کتابت هست تا اینجایی که خوندم (قسمت ۱۷) واقعا کتاب جذابی بوده و از خوندنش همیشه لذت بردم . خیلی مشتاقم ببینم بعد وعده آخر چه کتاب های خفنی در انتظارمونه موفق باشی

8 مرداد 1403

nimoo_v


واقعا خیلی کنجکاو بودم بدونم نویسنده این رمان چه شکلیه و بخوام صادق باشم اصلا انتظار هپچین رمان خفنی رو از همچین دختر کیوتی نداشتم😂😍 صد درصد هدف های بزرگی پیش روته آرزوی موفقیت دارم برات🫶

8 مرداد 1403

mrjn2019


نویسندگی چیزیه که باید تو رگ های آدم باشه و کار هر کسی نیست و اینطور که معلومه شما استعداد خیلی خوبی در این زمینه دارین و يقيناً به درجات بالایی میرسین

8 مرداد 1403

shayan_rhm


نه تنها آدم از خوندن رمانی که نوشتی به وجد میاد بلکه خوندن همین مقاله در مورد اهداف و طرز فکرتم لذت بخشه، من مطمئنم که یه روزی به جاهای خیلی بالاتری از نویسنده برتر بودن تو وب کتاب میرسی🥰 موفق باشی عزیزم💓

8 مرداد 1403

siminbdri


خیلی عالی قوی ادامه بده 🙏🙏

9 مرداد 1403

Asal0_0


بسیار زیبا خیلی قوی ادامه بده

10 مرداد 1403

nasererfan333

دیگر مقالات

مقالات مرتبط

cover-01

7 مرداد 1403

آوای ماه وحشی : اثری از مح...

سلیک شهری احاطه شده در بین  جنگل و کوهستان در یکی از ایالت های آمریکا که شهری نه جندان بزرگ اما مدرن و با امکانات خوب شناخته می شود، بر اثر یک اتفاق و شایعه تبدیل به شهر افسانه ها...

بخون!
cover-01

22 مرداد 1403

یک سفر خنده دار در دنیای ت...

اگر فکر می‌کنید وب کتاب یک پلتفرم معمولی است که فقط برای خواندن و نوشتن کتاب‌ها طراحی شده، باید بگویم که به زودی حیرت‌زده خواهید شد! تیم توسعه ما شبانه‌روز (با مقدا...

بخون!
cover-01

24 مرداد 1403

میراث نفرت: میراث منصوره ن...

"بعد از تو غرق شده‌ام در زندانی که تنها راه فرار از آن مرگ است!"
داستان درباره دختری است که پس از مرگ برادرش ویران ...

بخون!
پشتیبانی