ویلیام برای انتقام از رییس و پسر باند مافیایی که خانوادش رو ده سال پیش در شونزده سالگی کشته بودن به نیویورک میرود و رهبری باند مافیایی رو که پس از مرگ خانوادش به عمویش سپرده بود را میگیرد پس از اینکه متوجه میشود رییس ان باند مرده است به سراغ پسرش میرود برای این کار به یک مهمانی بزرگ میرود. در انجا با دختری اشنا میشود که بوی آلبالو میدهد اما متوجه میشود ان دختر...
این رمان پایانی شگفت انگیز دارد که عمرا بتونی حدس بزنی