داستان درباره دختری به نام سین ژه است او از زمان تولد دچار یک نفرین است که به ندرت در خاندان او پیدا میشود این نفرین از نظر مردم نحس شمرده میشود
سین ژه در روز تولد هفده سالگی اش به یک معبد فرستاده میشود ولی او به معبد نرفته است
او به دنبال پیدا کردن حقیقت است که پدر و مادرش برای اینکه برادرش فرمانروا باشد از او پنهان کردند