«ارباب رازها»
در موجهای بخار و ماشینآلات چه کسی میتواند به ماورا برسد؟ در مههای تاریخ و تاریکیها، زمزمههای کیست که به گوش میرسد؟
در دنیای اسرار بیدار شدم و چشمانم را به سوی آن باز کردم.
اسلحههای گرم، توپها و کشتیهای جنگی، ماشینها، معجونها، نفرینهای متفاوت، و آرتیفکتهای مهر شده…
نور درخشانی میدرخشید اما رازهای دنیا نیز مخفی نبودند…
______
او یک جوان عادی بودی که یک شب بعد از خواب، به جای بیدار شدن با صدای زنگش با سردردی شدید بیدار شد… خود را در اتاقی ناآشنا و دنیایی ناملموس و زیر نور سرخ ماه پیدا کرد.
چه اتفاقی برای صاحب اصلی این بدن افتاده بود؟
من چرا اینجام؟
چرا روی میزم یه هفت تیره؟
با سوالات بسیار اولین قدمهایش را در دنیای ماشینآلات و بخار برداشت، دنیایی که در سایههایش رازهای بسیاری مخفی کرده بود.
آیا میتواند در این دنیای پر از خطر به داستان خودش پایان دهد؟
آیا میتواند همه اسرار را فاش کند؟
این شروع داستان ابله افسانهای بود