به جهنم مرزی خوش اومدی.
برقها میرن؛ داستان اینطوری شروع میشه.
همهی آدمها غیب میشن.
دیگه خبری از مدیر و معاونهای عبوس نیست.
نقاشیها میتونن تو رو به کشتن بدن،
توی چاییت سم میریزن،
مردهها میتونن زنده بشن،
تنها توضیح میتونه پرسه زدن یه روح توی مدرسه باشه،
اینجا یه دنیای دیگست. شاید دنیای موازی؛ جایی که هیچ راه برگشتی به دنیای واقعی وجود نداره.
هرکاری میکنی فقط نترس و زنده بمون.