بگذارید کمی راحت تر صحبت کنم، پانزده یا شانزده ساله بودم که خوابهای عجیبی میدیدم وقتی برای همگان تعریف میکردم میگفتند او خرافاتی است.
دنیا دورغهایش زیبا نیست و اعتماد نداشتن یعنی دورغهای پوچ!
آنها فکر میکردند من دیوانهام، یک خرافاتی و یک نویسنده که از تخیلاتش، دنیای بزرگی در ذهن میپروراند و در آخر میگوید خواب بود.
اما واقعیت چیزه دیگری بود و نه آنطور که آنها فکر میکردند؛ من آن پیرزن خبیس را میدیدم...!