صدها سال از آخرین باری که انسان پا روی زمین گذاشته، میگذرد. بعد از جنگی که دنیا را خاکستر کرد، مردم به پناهگاه های زیرزمینی پناه بردند. اما حالا حتی آنجا هم دیگر توان تاب آوردن این همه انسان را ندارد. برای همین شورا هر سال 50 جوان را با فرستادن به روی زمین قربانی می کند. آریسا منتظر مرگ است. میداند به محض بیرون رفتن از پناهگاه سطح تشعشات او را می کشد. اما آیا همه چیز به همان سادگیست که شورا باور دارد؟ اگر زمین غیر قابل سکونت است، پس چه کسی از لای شاخ و برگ درختان به آن 50 نفر خیره شده؟