خلاصه:
در دنیایی که زنجیرهای عشق و اجبار بر زندگیها سایه افکنده، دو روح جستجوگر بار دیگر به هم میپیوندند. یکی در آستانهی ازدواجی ناخواسته، در میانهی تردید و سرگشتگی دست و پنجه نرم میکند؛ و دیگری در جستجوی رهایی از قید و بندهای نامرئی زندگی است. در یک شب سرد و برفی، این دو به مکالمات عمیق و فلسفی میپردازند؛ به یاد روزهای گمشده، رقصی نمادین را آغاز میکنند. حرکاتشان ترکیبی از یادها و آرزوهای فراموششده است، که در سکوت شب طنینانداز میشود. در این رقص، نه عشق بلکه یک جستجو برای آزادی و شناخت خویشتن شکل میگیرد. این داستان، سفر دو روح سرگردان است که در دل تاریکی زندگی، در پی یافتن معنا و نور در سایهها میباشند