مثل همیشه. خیلی وقت است که دیگر حالی برای ادامه دادن ندارم. به هرحال این ساعت سمج را باید خودم خاموش کنم. این کابوس همیشگی برای من پایان ناپذیر است. یک کابوس تکراری اما همیشه ترسناک که من را از خوابیدن بیدار میکند. 8 سال متوالی است که من هر شب یک کابوس را میبینم. از آن روز به بعد من دیگر به روز خوش نیامدم اما خب باید سوخت و ساخت،زندگی کرد و ادامه داد زیرا آن مخالفتی دوست داشتنی با دیگران دارد.