آلخاندرو به عنوان یکی از روسای بزرگ تیم مخفی و مرموزش سعی داره جایگاه خودش رو توی شغلی که مثل یه سایه تاریک تو دل شبه، ثابت نگه داره اما چه فایده وقتی یه زخم کهنه سر باز میکنه، دیگه نمیشه جلوی خونریزیش رو گرفت!
ای کاش همیشه این ترس رو تو دلش داشت که شاید اون مرد یه روزی برگرده اما از اونجایی که آلخاندرو سعی داره با قدرت جلوی ترسهاش بایسته، از یه جایی به بعد همین امر پایههای زندگیش رو به مرز فرو ریختن نزدیک میکنه و... .
پ.ن: تلفظ درست اسم رمان، مُغلَق و به معنای دشوار، مبهم و پیچیده هست:)