در زمان آینده، زمین توسط گونهای به نام اسلارکوفها بازدید شد.
پس از، از دست دادن سیاره خانه خود و در جستجوی یک سیاره جدید، سیاره بعدی قابل سکونت برای آنها زمین بود.
انسان ها و اسلارکوف ها در ازای همزیستی با یکدیگر معامله کردند.
خانواده اسلارکوف فناوری و دانش خود را با خانه ای جدید مبادله کردند.
آنها به انسانها شباهت داشتند، به جز برخی از آنها که تفاوتهای جزئی با هم داشتند، بنابراین جا افتادن آن ها در جامعه مشکلی نبود.
با گذشت سالها، اسلارکوف ها و انسان ها شروع به ازدواج با یکدیگر و تولید مثل کردند.
این به نوبه خود باعث ایجاد گونه های جدیدی به نام "دورگه ها" شد.
قرنها بعد، "دورگه ها" توانستند به خط خونی خود نفوذ کنند و کارهای غیرقابل تصوری انجام دهند.
گوستاو در عصری به دنیا آمد که خط خونی همه چیز را تعیین می کند و تلاش می کند تا با یک خط خونی بی فایده سازگار شود.
نسل خونی او فقط به او توانایی تغییر رنگ موهایش را می دهد و امیدها و رویاهای او برای آینده ای عالی را از بین می برد.
سرنوشت او زمانی تغییر می کند که یک موقعیت غیرمنتظره منجر به پیدا کردن سیستمی می شود که به او قدرت باز کردن و ارتقاء خطوط خونی را با تکمیل ماموریت ها می دهد، اما او با دو ماموریت با مهلت زمان پنج سال گیج می شود. موفقیت این مراحل به او پاداش های غیر قابل تصوری خواهد داد...
اما اگر شکست بخورد فقط یک چیز در انتظارش است... مرگ!
گوستاو را در سفر جالب او پر از ماجراهای بی سابقه، خطر و شاید هم مرگ دنبال کنید