هر خواننده ای آرزوی سفر به دنیای رمان های مورد علاقه خود را دارد، حتی اگر غیرممکن باشد! متأسفانه، هر چقدر هم که آرزوی آن را داشته باشند، در نهایت رویاهایشان فقط روبا باقی می ماند…
با این حال، برای یک رهبر خاص، لئو لاک، دیگر اینطور نبود! لئو ناگهان با شنیدن صدای عجیبی در سر خود بیهوش شد و در حالی که از خواب بیدار می شد متوجه شد که بدن شخصیتی از یک رمان فانتزی را که قبلا خوانده بود، در اختیار گرفته است و رویای شماره یک خوانندگان را محقق کرد! ولی…
[ هدف: رسیدن به پایان. ] تنها راهی که او برای بازگشت به واقعیت خود داشت، یک کار غیرممکن بود! تاریخ مرگ شخصیتی که او در اختیا گرفته بود قبلاً نوشته شده بود! در مواجهه با این موقعیت غیرقابل تصور، لئو نمی توانست به یچ چیزی اعتماد کند و حتی به واقعیت هم شک کرده بود..
آیا او می تواند به زندگی عادی خود بازگردد؟ یا این صرفاً آغاز یک تغییر بسیار بزرگتر و فراتر از انتظارات لئو بود؟