نژاد بشر در حال جنگ با دالکی های شرور بود و زمانی که بیشترین کمک را نیاز داشتند "آنها" آمدند.
انسان هایی که صدها سال در سایه پنهان شده بودند، انسان هایی با توانایی منحصر به فرد.
برخی به امید پیروزی در جنگ، دانش خود را در اختیار بقیه جهان قرار دادند، در حالی که برخی دیگر توانایی های خود را برای خود و خانواده خود نگه داشتند.
کوین همه چیزش را به خاطر جنگ از دست داده بود، خانهاش، خانوادهاش و تنها چیزی که به ارث برده بود یک کتاب قدیمی بود که حتی نمیتوانست آن را باز کند.
اما زمانی که کتاب در نهایت باز شد، به کوین یک سیستم اعطا کرد و تمام زندگی او تغییر کرد.
او ماموریت های سیستم را یکی پس از دیگری را انجام میداد و قدرتمندتر میشد، تا اینکه یک روز سیستم به او ماموریتی داد که مطمئن نبود میتواند کامل کند.
"زمان تغذیه است!"
" شما باید در 24 ساعت آینده خون انسان بخورید"
"سلامت شما تا زمانی که ماموریت تکمیل نشود به کاهش ادامه خواهد داد"