زین تالن، یک فرد فوق معمولی، مشغول فرار از کلاس بود تا بازی ویدیویی جدیدی که به تازگی خریده بود را بازی کند، که زنی غریبه به او برخورد کرد. قبل از اینکه بتواند از برخوردش با زن جلوگیری کند، زن به او برخورد کرد. زن به سرعت خودش را بلند کرد و در هنگام فرار یک آویز از جیبش افتاد. زین بدون اینکه بداند زن کجا رفت آویز را برداشت و تصمیم گرفت بعد از بازیش به دنبال او بگردد. در حین بازی کردنش یکدفعه شنید:
*تق تق
*تق تق
*تق
به نظر میرسید شخصی با عصبانیت و عجله در خانه او را میزند. با عجله به سمت در رفت و در را باز کرد، ناگهان متوجه شد که چیزی بر او غلبه کرده است و کمی بعد درد شدیدی را در گردنش احساس کرد. بینایی زین محو می شد و ناگهان خود را در آستانه مرگ دید.
"من این شکلی میمیرم؟"
[تبریک می گویم!]
[شما تبدیل به یک زامبی شده اید!]
[ماموریت جدید - لشکر خود را تشکیل دهید!]
[انسان آلوده 0/10]
[سطح 1]